معشوق من
۱۳۸۷ آذر ۱۹, سهشنبه
میان معشوق من و
کلام تو
راهی نمانده است
ندایی سر بده
آوار کلمات تکراری
در گوش های خسته روزگار
سیلی سرمای سوزان زمستان است و
نرمی خوش باشی برف!
سلامی بده
تکراری بکن
این دقایق و ساعات
تنها برای زاده شدن است
بی خداحافظی برو
نمی خواهم یاد آورم
دیروزم،
امروزت!
و فردایمان را!
8 آذر 1387
تهران
4 صبح
1 نظرات:
چالب بود
ارسال یک نظر