برای او
۱۳۸۸ مهر ۲۳, پنجشنبه
ملافه را کنار زدم
آنقدر سریع
که هم خواب کودکیم گریخت!
نشستم
بر لبه ی تخت!
فکر نگاهش
بی قید
و تکرار حرف های تکراری.
- عاشق شده ای؟
نه آنطور که تو می گویی،
غلیظ و پر غیض
آنقدر سریع اتفاق افتاد
که دیگر هیچ کودکی
زاده شدنش را پاس نداشت،
دیگر
رنگین کمان هم،
رویاهایم را
بازگو نمی کرد.
19 آذر 1387
تهران 2:30 بامداد
+ پی نوشت: شاید روزی برسد که آنقدر بی قید تمام واژگان را بر زبان بیاوریم که حتی خواب هایمان هم جرات تکرار آن را نداشته باشند
+ پی نوشت: شاید ... روزی ... دوباره ... در .....
0 نظرات:
ارسال یک نظر