تکرار

۱۳۸۷ فروردین ۲۶, دوشنبه

ک دوست چند روز پیش از من یک سوال پرسید! سوالی که برای من خیلی گران تمام شد. شاید به باختن تمام واقعیات! اون دوست امروز رفته یا هست نمی دانم ولی،

سراپا اگر سرد و پژمرده ایم/ ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره/ پر از خاطرات ترک خورده ایم

در جواب به این عزیز چند شعر سپید نوشتم، ولی من به این دوست جواب دادم ولی او به من پاسخ نداد!

امیدوارم بقیه نوشته ها رو هم بخواند!

تکرار

تکرار مکررها

در قاعده ی زندگی بی بنیاد آدمی

همچون وزش نسیم صبحگاه

بر تابوت مردگانی به دنیا نیامده می ماند

که در هر تپش نبضش

آسمان به خون نشسته را گوید

و با هر وزش بادهای بال های پروانه ای

کودکی دیگر در اوج مستی می میرد.

حالا تو ای بازگو کننده دلخراش واقعیات

آیا این همه باریدن به کوچه های بی گذر برای ثبت دقایقی

آرامش را به تو بازگو نمی کنند.

آدم هایی که جنس حقیقت را بر سردی خزان به تاراج می برند

و موسیقی برگ های نو شکفته را به تمسخر می گیرند

تا کی بر بلند پروازی هایشان بال های عقابان را دارند

18 فروردین 1387

زنجان ساعت 8 شب

0 نظرات:

  © Free Blogger Templates Columnus by Ourblogtemplates.com 2008

Back to TOP