اندیشیدن

۱۳۸۷ خرداد ۱۲, یکشنبه

گاهی می اندیشم، فکر کردن چقدر می تواند سخت و مشقت بار باشد، ری را، حالا زیر جوی های بی تلاطم زندگی روزمره آدمیان، خواب آرام شکوفه های نو رس گیلاس خود نمایی می کند. گل های آفتاب گردان، هر سو را می نگرند جز ظلمات نمیابند، تا راه به خانه تو برند.

دیگر نوشتن نیاز به دلیل و برهان ریاضی ندارد، تنها باید بدانی دو دو تا می شود چهار تا. این را هم کولیان نمی دانند، نمی دانند که آسمان گرفته ی روزگار ما، دیگر هوای باران ندارد، هیچ شب نمی بر روی گل های یاس نمی نشیند تا از شب حذر نکنیم. با این همه، روزگار ما این گونه بوده است که بنگریم و بگرییم و بی صدا خاموش بمانیم و هیچ کوچه نشینی حالمان را نداند. نه آن که بر تارک آسمان نشسته نه آن که بر ساحل نرم تکیه داده است.

رودخانه ها هم ماهی برای صید صیاد ندارند ولی تو از کدام رود سیراب می شوی که همیشه آسمان را به تماشا فرا می خوانی، با این همه هر روز بر کناره ی رودخانه می نشینم و گردش روزگار را بی تبسم می نگرم. اما تو که آسمان ها را در می نوردی و گردش روزگاران بر تو خوش است، پس خوش باش. من هم می دانم که چرخ می گردد و می گذرد سخت و آسانش، مهم نیست.

0 نظرات:

  © Free Blogger Templates Columnus by Ourblogtemplates.com 2008

Back to TOP