ری را

۱۳۸۷ خرداد ۳۱, جمعه



اتفاقات اخیر باعث شد که چند گاهی باز از نوشتن دور بمانم، ولی باز، همه ی این وقایع ذره ای فکرم را مشغول نکرد، گاهی در همین مدت فکر می کردم مگر نگاه های ری را، چگونه اند که نمی توانم برای به خلسه رفتن افکارم دور از آنها بمانم، ولی باز در میافتم که تنها دلیل آزادی اندیشه ام ری راست، ری رایی که امروز نمی دانم باید کجای گیتی به دنبالش بگردم.

نه جای دوری نرفته است، همین نزدیکی ها لانه کرده تا دل ما را از پیش بیش برنجاند، ولی نمی داند این دل شکستن ها، تنها راه را برایم زیباتر می کند، نمی داند هر کلامش چون واژگان خموش دور از ذهن، تلاطم ذهن عصیانگر مرا، رام می کند، تا شاید نشانه ای به خانه اش بیابم. ولی می دانم از این خانه رفته است و دیگر باز نمی گردد، آنقدر معشوق چشم براه برایش صف کشیده اند که دیگر جایی برای کوتاه قدان نمی ماند. فروغ گفته بود، در سرزمین کوتاه قدان همه ی اعداد بر مدار صفر می گردند، نمی دانم من هم در همان مدار صفرم که دیگر هیچ کس سراغم را نمی گیرد؟

ری را، تنها نیستم، ولی کاش تنهای تنها می بودم که پرواز خیالاتم را، لحظه ای جشن می گرفتم، نه هر لحظه از ترس سقفی که بالای سرم کشیده اند، کوتاه بپرم، که مبادا آن نقطه از افکارم که درونشی آسیب ببیند و برنجد.

ری را، دیدگانت مادران بارانند، ولی می دانی چند سالیست نگریسته ام، دیگر نه آسمان نه زمین هم برای من نمی گریند. یادم می آید تا آه می کشیدم آسمان ابری و دل من پر غصه و چشم های منتظران پر اشک بود، ولی حالا دیگر راهت را هم جدا کردی که مبادا دیدار افکارمان ذهنت را متشنج سازد. دیگر همه به نگاه تمسخر این کودک را می نگرند، کودکی که دیگر خودم هم نمی شناسمش. این ها را می نویسم، چون شاید چند صباح دیگر نتوانم همین را هم بگویم، و آنگاه دیوار ها هم برای بلعیدن زندگیم قد برافرازند.

ری را، دیدارمان به نمی دانم آن کجای خیال تو، که اگر از آن گذر کردی شاید به یاد من هم بیفتی. دیگر آسمان هرگز نه آبی نه صورتی و نه حتی رنگیست، تنها یک رنگ دارد و آن هم ظلمت است. می دانم که دیگر به چند راهی رسیده ای که راه من پر خار و خاشاک ترین و تنگ ترینشان است. ولی اگر روزی مجبور شدی از این بی راهه هم عبور کنی، قدمهایت بر چشم های منتظر باران دیده.

هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است، پنجره شعر زمین مال من است. اما دیگر همین را هم نمی توانم ادعا کنم، چون آسمانم را هم گرفتی تا مبادا از بالای ابرها عبور کنم.

تهران

31 خرداد 1387

ساعت 9 شب

0 نظرات:

  © Free Blogger Templates Columnus by Ourblogtemplates.com 2008

Back to TOP