قمار

۱۳۸۷ شهریور ۲۱, پنجشنبه


خنک آن قمار بازی، که بباخت هر چه بودش

و نماند هیچ الا، هوس قمار دیگر

اما اگر آن قمار باز، که بغداد جامش را هم سرکشیده است، دیگر امروز هیچ در چنته نداشته باشد که بتواند، روزگارش را با آن سر کند، آنگاه است که همچو من، بر سکان کشتی شکسته خود سوار بر موج خاطرات زندگی گذشته را مرور می کند. اما یک حسن دارد و آن بیم نداشتن از هر طوفان نا بهنگام است. دیگر تفاوتی میان یاد و خاطره و روزگار خوش و قایق نجات نیست. مانند روزگارانی که بیش از پیش آمادگی نبرد با صدای موج هراس بر تن ملوانان می اندازد ولی باز می ایستند تا شاید فردایی برای زندگی بیابند.

نمی دانم این شعر مایه ی این نوشته شد یا فکر این نگارش این بیت را باز به ذهنم آورد. اما هر چه که بود، سعی کردم دقایقی را از آرامش درآیم و بنویسم، تا شاید چندین و چند بار دور تا دور دنیا را بگردد و بگردد و زندگی و روزگار خوش را هر روز یادآوری کند که هنوز زندگی جاریست. و رودخانه ی خروشانی که زورق های خود را در آن افکنده ایم باز به دریا می ریزد. اما نا گزیر اگر بر روی زنده رودی که به مردگان می ماند راندیم چه؟ آنگاه است که باید آرزو کنیم هرگز به پایان نرسیم و برانیم و برانیم و گاهی حتی خلاف جهت که رسیدن به انتها یعنی مدفون شدن در گاوخونی.

حالا نمی دانم این رود که بر آن شناورم به دریاست یا به باتلاق، اما این را خوب می دانم که برای رسیدن به دریا هم باید رفت. پس می روم و می گردم که چیزی صید کنم برای قمار بازی دوباره. قمار می کنم و قمار می کنم تا آن روز که یا دیگر چیزی نیابم برای باختن و یا آن را بدست بیاورم که دیگر ترس ازدست دادن هوای قمارهای عاشقانه را از سر به در کند.

تهران، 21 شهریور 1387

ساعت 1 بامداد

+ پی نوشت: یاد آوری می کنم که باز هیچ در دل ندارم پس دلگیر نیستم و شاید شاد باشم.

+ پی نوشت: برای کسی نوشته ام، پس هیچ مقصودی با شما ندارم و حتی هیچ مقصودی با او هم ندارم، آن کس که باید نمی خواند و نمی داند شاید مهم نباشد که می داند یا نه.

+ پی نوشت: اما آن کس هم نباید بترسد، چون هنوز آمادگی قمار دیگری ندارم، نمی دانم شاید هرگز نیابم! اما یادم هم نمی رود زندگی جاریست!!!

0 نظرات:

  © Free Blogger Templates Columnus by Ourblogtemplates.com 2008

Back to TOP