زنجان و ...
۱۳۸۷ مهر ۵, جمعه
گريه نكن ري را
راهمان دور و دلمان كنار همين گريستن است .
دوباره اردي بهشت به ديدنت مي آيم .(سید علی صالحی، نامه ها)
یک مطلب نوشته بودم که بند پایانیش با این شعر تمام می شد، اما در وبلاگ نگذاشتم، دلایلش بماند، به قول یکی از دوستان، هیئت داوران رای مردود داد!!!
اما دو تا از پی نوشت هایش را در اینجا می گذارم، ولی چون نخوانده اید، پیش داوری هم نکنید، چون فقط چند نفر محدود از مطلب مطلعند پس سعی در موشکافی این چند خط نکنید.
+ پی نوشت: پیش داوری نکنید، چون هیچ کدام تاریخ ندارد، هیچ کسی را نمی شناسم که بداند کی را می گویم.
+ پی نوشت: جمعه به زنجان می آیم، نمی دانم تا کی می مانم، کجا می روم، شاید هم ...
+پی نوشت: شاید روزی این مطلب را در وبلاگم بگذارم!!! اما فقط شاید.
جمعه 5 مهر 1387
تهران ساعت 1 بامداد
0 نظرات:
ارسال یک نظر