دیگر شراب هم تا در کنار بستر خوابم نمی برد

۱۳۸۷ شهریور ۳۱, یکشنبه


دیگر شراب هم تا در کنار خوابم نمی برد

امشب اتفاق بدی افتاد، بعد از خیلی زمان، دوباره اتفاقی افتاد که خاطرات چند ماه پیش من، دوباره تکرار شد، آن هم در آستانه بازگشایی دانش گاه، بازگشیایی جایی که برای هر کس خاطرات بدی داشته باشد، چند ماه من را در بهشت برین جای داد، حالا از این روزگار مجبورم به خمر و شراب روی بیاورم، بر سر یک بی مبالاتی، یا شاید یک ندانم کاری.

روزگار سخت می گذرد هر چند که سعی می کنم روزم را بی مقدمه آغاز کنم و بی سر انجام به پایان رسانم، هرچند که سعی می کنم با سیلی روی خود سرخ گردانم. ری را، روزگار غریبیست، بیا تا پرچین علف و خلوت رخوت زده مرداب در مسیر عبور اتوبوس ها گریه کنیم و خواب و روزگار خوش را ببینیم، همان زمان که لای کتاب کهنه گشوده نشده بود، ری را، می دانی کدام کتاب را می گویم.

امروز از شدت فشار مسیری چند برابر سابق را پیمودم هرچند که روزگار بر من طوری گذشته که تنهایی خانه را بیش از هر چیز دوست دارم. مجبور شدم در بین انسان هایی قدم بزنم که ... . نمی دانم، نمی دانم تا کجای این نامه ی نا نوشته را باید بدون مقدمه بخوانم، از بر کنم مبادا روزی خاطرات بر من چیره شوند.

رفتم به خانه هنرمندان، هرچند بی هنرم ولی گذشته از این، تنها شلوغی ای بود که دوست می داشتم و احساس رنجش نمی کردم، اما امروز رنجیدم و بر خود پیچیدم و نمی دانم چقدر پیاده رفته ام که از شدت زانو درد، نمی توانم خواب رویاهایم را ببینم.

ری را، دیگر روزگار می گذرد و زندگی هم جاریست، زندگی همچون معجونی که ما نمی دانم هر لحظه چه طعمی بر زبانمان جاری می سازد می نوشیم و می جویم و مجبوریم بخوریم و فریاد سر ندهیم از تلخی که حتی مستی به دنبال ندارد.

عهد کرده بودم چند روز به دنیای مجازی سر نزنم. اما امروز مجبورم سر بزنم، شاید مجالی بیابم برای فکر کردن دوباره و امیدوار شدن دوباره. هر چند امروز روز زیبا و خاطره برانگیز مثبتی نبود ولی مجبورم بپذیرم و بنوشم و درکش کنم.

ولی امروز گفته ام که تا چند روز دیگر به دنیایی که مرا به خاطرات می برد سر نمی زنم. شاید بتوانم بر حرف خود پایبند باشم و می خواهم بار دیگر به خلوت رخوت زده مرداب روی آورم، هرچند گذشته ام و نمی گذری.

خرده مگیر، مست را جر راست نیست.و جز شراب مستی نمی آورد. پس باز به شراب و شهد روی می آورم، هرچند در ظاهر متضادند ولی در واقع از یک قوم و قبیله اند. ری را، به مستیم هم خرده مگیر هر چند مست دیدار کردیم ولی تو آن را ... .

ری را، تا دیدار دیگر خدا نگهدار.

31 شهریور 1387

2 بامداد

+ پی نوشت: عصبانیم ولی نه آنقدر که خاطرات را قربانی روزگار خوش کنم.

+ پی نوشت: نگران نباش، به هر حال زمان حلال مشکلات است، چون می دانی و نمی خوانی نگران نیستم.

+پی نوشت: روزگار سخت می گذرد اما می گذرد.

+ پی نوشت: به دلیل غلط ها و بدنگاری ها هم پوزش، روزگار نمی گذارد.

+ پی نوشت: تا مدتی به دنیای مجازی سر نمی زنم، خدانگهدار

0 نظرات:

  © Free Blogger Templates Columnus by Ourblogtemplates.com 2008

Back to TOP