سکوت

۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

یکی از دوستهام به شمارش روزها مشغول شده! ولی غمگین! نمی داند، که هر روز که از اعداد او کم می شود، به اعداد من یکی اضافه می شود. یک عدد که قلب آدم را می آزارد.

کلاس ها را سکوتی فراگرفته است

دیوار ها را نقش های برجسته ای بر جریده ی روزگار

از درون و برون

هر چه بنگری، تنها تنهایی و سکوت شبگردان عاشق در حباب های بی جان گلبرگ یاس

نشانگر آبادانی بی آبادیست

ری را، تنهایی ستون های دار

هر روز گلوسم را می فشارد

سفر، آغازگر زندگی بی بنیاد آدمی

و ضجه های مادران به خون خفته ی سطرهای پایانیست.

آرامش، سکوت و تاریکی کران و کوران است.

حالا، به هر طرف که می خواهی برو

دیگر نه مهتاب را می شناسم، نه نور بذرافشان خورشید را

این روزها، سکر شراب تنها تکیه گاه کوه هاست.

15/2/87
زنجان
ساعت 2 عص

0 نظرات:

  © Free Blogger Templates Columnus by Ourblogtemplates.com 2008

Back to TOP