گاه نوشت های یک دیوانه

۱۳۸۷ آبان ۲۷, دوشنبه


از امروز می خواهم بعضی از مطالبم را با این عنوان بنویسم، "گاه نوشت های یک دیوانه" عنوان را در خیابان انتخاب کردم و دلایلی هم برای آن دارم. از جمله این که یک دیوانه هر چه می خواهد می تواند بنویسد، هر طور می خواهد می تواند رفتار کند، هیچ محدودتی در موضوع و عنوان و استفاده از واژگان ندارد.

اما دلیل دیگری هم دارم، چون از دیوانگی خوشم می آید، فکر می کنم یک دیوانه چه دنیای دیوانه وار زیبایی می تواند داشته باشد. به هر حال نوشته هایم را شروع می کنم.

از اینجا که شاید چون شروع نوشتن این مطالب را از کافه آغاز کرده ام، شاید همیشه دیگر به کافه که می روم این گونه بنویسم، دیگر اینکه امروز از جلوی چند دکه روزنامه فروشی رد شدم، دست دلم برای خریدن روزنامه هم نمی رود، شهروند بسته شده، یادم به شرق و هم میهن و هفت و ... افتاد و دلم بیشتر گرفت.

بعد از مدت ها هفته پیش به کافه ای آمدم که چندین ماه بود به آن سر نزده بودم، کافه ای که خاطرات جالبی را برایم مجسم می کند. دوباره فکر کنم قرار است این پاتوق نسبتا قدیمیم را برای خودم زنده کنم و نمی دانم، ژست روشن فکری و این نوع ژیگول بازی ها.

اما مساله اصلی که می خواستم در این مطلب بنویسم، که احتمالا یکی از پست های وبلاگم است، این بود که شروع به یک ساختار شکنی درونی کردم، ساختار هایی که در جامعه ما یا بهتر بگویم در اطرافیان من کاری عادیست ولی تا امروز یا چند روز پیش من عقیده داشتم کارهایی غیر اخلاقی و زدهنجار است. البته دوستانی که با من آشنایی دارند می دانند که هنجارهایی که من از آن ها صحبت می کنم هنجارهایی کاملا شخصی هستند و هیچ جامعه و جمع خاصی در آن دخیل نیست.

به هر حال کاری را شروع کرده ام که مانند همه ی کارهای پیشینم تنها بر اساس حس کنجکاوی است، نمی دانم اگر این حس کنجکاوی من فعال نبود، هرگز به این همه از شاخه به شاخه پریدن ها تن می دادم یا نه! اما به هر حال انقلابی درونی در راه است که می خواهم تمام دیوارهای مدنیت(به قول یکی از دوستان) را می شکنم یا از آنها بالا می روم، ولی من دوست دارم اگر قرار است کاری کنم این دیوارها و حصارها را خراب کنم، شاید این هم از روی حس کنجکاوی که نمی خواهم برای خودم راه برگشتی بگذارم. گفتم که دیوانه بازی را دوست دارم.

مساله بعدی را فعلا می گذارم برای نوشتار بعدی!!! می خواهم ببینم این کنجکاوی یا خودمانی و دقیق تر فضولی به کجا کشیده می شود؟!

26 آبان 1387

تهران، کافه تمدن

ساعت 6 عصر

+پی نوشت: به دلیل گزافه گویی و ناهماهنگی موضوعی مطالب عذر خواهی نمی کنم، چون گفتم این ها از بخش دیوانه ذهن من است!

+پی نوشت: به همه ی دیوانگان عزیز پیشنهاد می کنم، نظرات خود را برای هرچه بدتر نوشتن من عنوان کنند!

0 نظرات:

  © Free Blogger Templates Columnus by Ourblogtemplates.com 2008

Back to TOP