زاد روز

۱۳۸۷ آذر ۴, دوشنبه


هر سال

نزدیک آتش و برف که می شویم

روحم به ول وله ای می افتد

و فکری

همچون مرغان ماهی خوار

به هر نوک

این شیره ی سنگ درون را

می مکد!

هر سال

نزدیک آتش و برف که می شویم

روز بر چرخ روزگار

می چرخد و هیچ اتفاقی نمی افتد!

هر سال

باز

جان مادرم را نه ماه می مکم

و هربار

زاده شدنی نو می کنم!

+پی نوشت: امشب نوزده سال است که روزها چشم برجهان گشوده ام و شب ها برای یافتن آرامش به خواب رفته ام. امشب، نوزدهمین یادروز تولد کودکیست، که شاید هر زمان دیگر در هر جای دیگر به دنیا می آمد، بی نام و بی نشان، هم چون که بی نام و بی نشان زاده می شوند ولی کم اند کسانی که بی نشان بمیرند. زاده شد، نمی دانم همان زمان گریه از جفای جهان سر داد یا بعد از اثابت اولین ضربات واقعیت!

امشب، سومین روز از سومین ماه از سومین فصل سال، نوزده سال پیش زاده شدم. به عقب که بر می گردم گاهی دوست دارم رجوع کنم به همه ی آن خاطرات اما واقعیت را که می بینم امروزم را با هیچ روزی عوض نمی کنم.

در آغاز ورود به بیستمین سال از زندگیم، انقلابی درونی را شاهد بوده ام که می خواهم تمام نا هنجارها را هنجار بپندارم و تمام آسمان را یک شبه رنگ کنم، نمی دانم شاید آسمان را سپید کشیدم و ستارگان را نقاطی سیاه، اما این را می دانم که راهی را که شروع کرده ام، کجا به پایان می رسانم.

به قول دوستی، در حال ویران کردن تمام دیوارها و حصارها هستم، نمی دانم شاید دنیا برایم قدری کوچک شده باشد. دیوارها و حصارها را خراب می کنم، آزاد می شوم، و آنگاه آنگونه که دوست می دارم زندگی از سر می گیرم. بخشی از دیوارها را در این مدت ویران کرده ام، پایه های دیوارها سست شده است و منتظر اشاره ی انگشتی از من، که عظمی می خواهد سنگین و کوهوار.

اما زمانی که بخواهی در انتهای دومین دهه ی زندگی همه چیز را تغییر دهی، کمی مشکل است.

2 آذر 1387


0 نظرات:

  © Free Blogger Templates Columnus by Ourblogtemplates.com 2008

Back to TOP